عشق آتشین من
یه کلبه پر از عشقولانه ها 
قالب وبلاگ
نويسندگان

 

چند دوست دوران دانشجویی که پس از فارغ التحصیلی هر یک شغل های مختلفی داشتند و در کار و زندگی خود نیز موفق بودند، پس از مدت ها با هم به دانشگاه سابق شان رفتند تا با استادشان دیداری تازه کنند.

آنها مشغول صحبت شده بودند و طبق معمول بیشتر حرف هایشان هم شکایت از زندگی بود. استادشان در حین صحبت آنها قهوه آماده می کرد. او قهوه جوش را روی میز گذاشت و از دانشجوها خواست که برای خود قهوه بریزند. 


موضوعات مرتبط: داستان های خواندنی
برچسب‌ها: عشق اتشین منداستانقهوه
ادامه مطلب
[ جمعه 26 آبان 1391 ] [ 22:47 ] [ hot lover ]

 

 

  روزي سوراخ کوچکي در يک پيله ظاهر شد .

  شخصي نشست و ساعتها تقلاي پروانه براي

 بيرون آمدن از سوراخ کوچک پيله راتماشا کرد.

  ناگهان تقلاي پروانه متوقف شدو به نظر رسيد

  که خسته شده و ديگر نمي تواند به تلاشش ادامه دهد.

 

 


موضوعات مرتبط: تجربیات زندگی
برچسب‌ها: عشق اتشین منداستانپروانهکمکحکمت خداوند
ادامه مطلب
[ چهار شنبه 29 شهريور 1391 ] [ 11:9 ] [ hot lover ]

 

آنچه در داستان بزبز قندی بیشتر از همه به چشم میخورد و شک برانگيز است ،رفت آمد مادر بچه هاست به گونه ای که هیچ وقت در خانه نیست و گرگ نابکار از همین خلاء استفاده میکرد طی تحقیقات صورت گرفته کاشف بعمل آمده مراودات مشکوکی دیده شده که بز بز قندی به بهانه تهیه علف تازه از خانه خارج میشود اما به محض اینکه دو سه تا کوچه از خانه دور میشود، تغییر ماهیت میدهد و به سرعت گوشی خود را که به یکی از خطوط اعتباری ایرانسل تجهیز شده در می آورد و به بی افش زنگ میزند ظرف ۵ دقیقه گوسفند فشنی با یک عدد پژو پارس اسپرت به سراغش می آید و با هم میروند صفا پدر که سه شیفته کار میکند. مادر هم که میرود صفا بچه ها هم تنها در خانه میمانند .


موضوعات مرتبط: داستان های خواندنی
برچسب‌ها: عشق اتشین منداستانطنز
ادامه مطلب
[ شنبه 25 شهريور 1391 ] [ 17:0 ] [ hot lover ]

 

 

بالاخره ديدمش ولي اين بار شرايط فرق کرده بود اون برگشته بود ولي

من ديگه اون آدم قبلي نبودم الان ديگه ازدواج کرده بودم روبه روش وايسادم تو چشماش نگاه کردم تا حالا چشماشو اونجوري نديده بودم چشماي درشت و قهوه اي که يه برق خاصي توش بود با هميشه فرق ميکرد انگار اولين بار بود ميديدمش دلم دوباره مثل دفعه ي اول لرزيد خواستم بهش بگم ولي دوباره يادم افتاد .... 


موضوعات مرتبط: داستان های خواندنی
برچسب‌ها: عشق اتشین منداستانعشقولانهدیدار
ادامه مطلب
[ سه شنبه 31 مرداد 1391 ] [ 19:52 ] [ hot lover ]

استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟
شاگردان فکرى کردند و یکى از آن‌ها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم.
استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟ آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟
شاگردان هر کدام جواب‌هایى دادند امّا پاسخ‌هاى هیچکدام استاد را راضى نکرد.

سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلب‌هایشان از یکدیگر فاصله می‌گیرد. آن‌ها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آن‌ها باید صدایشان را بلندتر کنند.
سپس استاد پرسید: هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها سر هم داد نمی‌زنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت می‌کنند. چرا؟ چون قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیک است. فاصله قلب‌هاشان بسیار کم است
استاد ادامه داد: هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط در گوش هم نجوا می‌کنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر می‌شود.
سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یکدیگر نگاه می‌کنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باشد 


موضوعات مرتبط: داستان های خواندنی
برچسب‌ها: عشق اتشین منداستانرمانتیک
[ پنج شنبه 26 مرداد 1391 ] [ 10:0 ] [ hot lover ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 19 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

صفای چشمای مهربونتون که وبکده من رو قابل دیدهاتون دونستید.امیدوارم دلای عاشقتون همیشه گرم و شاد باشه.اگه محبت کنید نظر بدید ممنون میشم
امکانات وب